روایت رشد در دنیای سرمایهگذاری هوشمند
اینجا با زبانی ساده اما دقیق، از ترس و طمع بازار میگوییم، از مسیرهای سودآوری، نوآوری و آیندهای که با تحلیل ساخته میشود.
ما در مانیکست فقط دربارهی بازار حرف نمیزنیم؛ تلاش میکنیم آن را بفهمیم.
اینجا مانیکسته. ما تو این پادکست شرکتهای تکنولوژی رو زیر ذرهبین میبریم و شخصیتهای بزرگی که پشت این شرکتها هستن رو بیشتر میشناسیم.
ما از صعودها میگیم و از سقوطها، چون واقعیت بازار همیشه دو رو داره: امید و ترس، نوآوری و شکست.
ما به هیچ سهمی وفادار نیستیم و هیچ توصیهای برای خرید یا فروش نمیدیم. کار ما ساده و شفافه: بررسی دادههای معتبر، صورتهای مالی و استراتژیهایی که آیندهی تکنولوژی و سرمایهگذاری رو شکل میدن.
اینجا دنبال روایتهای واقعی دنیای تک هستیم؛ چه از دل شرکتها، چه از زندگی آدمهای جالبی که تصمیمهاشون دنیا رو عوض کرده. چون باور داریم تکنولوژی فقط سبک زندگی ما رو تغییر نمیده؛ حساب بانکیمون رو هم عوض میکنه.
هران،۱۹۷۸. صدای بمبها. خانهای که لرزیده، یک پسربچه که به سقف خیره شده و نمیفهمه چرا دنیاش داره از هم میپاشه.
چند سال بعد، ۱۹۸۴. یک خانواده، ۲۴ ساعت فرصت برای خروج از کشور. یک چمدان لباسهای زمستونی، و یک بلیط بیبازگشت به سوئد کشوری که اون پسربچه حتی اسمش رو درست نمیدونست.
تصور کنین شرکتی رو که همه فکر میکردن تموم شده. سهامش زیر دو دلاره، بدهی تا خرخره، کارمندها دارن یکییکی میرن، و رقیبش، یعنی اینتل، اونقدر جلو زده که دیگه کسی حتی اسمش رو جدی نمیگیره. همهچیز آمادهی یه پایان تلخه. تا اینکه یه زن با لهجهی آرام تایوانی، با ذهنی مثل تیغ، و یه باور محکم وارد صحنه میشه: لیزا سو.
اون تصمیم میگیره از یه خرابه، دوباره یه غول جهانی بسازه.
تصور کنین یک میلیاردر پشت صحنه نشسته؛ بیسروصدا اما حسابشده. یه روز یه رسانهی قدرتمند رو زمین میزنه، روز دیگه جوونی مثل ویتالیک بوترین رو تشویق میکنه دانشگاه رو رها کنه و اتریوم رو بسازه. کارمند قدیمیش جی.دی. ونس رو تا صندلی معاونت ریاستجمهوری آمریکا بالا میبره و در کنارش آیندهی تکنولوژی و استارتاپهای میلیاردی رو هم دوباره طراحی میکنه. اسمش پیتر تیلِه؛ مردی که برای بعضی نابغهی استراتژیه و برای بعضی دیگه خطرناکترین مغز سیلیکونولی.
هران،۱۹۷۸. صدای بمبها. خانهای که لرزیده، یک پسربچه که به سقف خیره شده و نمیفهمه چرا دنیاش داره از هم میپاشه.
چند سال بعد، ۱۹۸۴. یک خانواده، ۲۴ ساعت فرصت برای خروج از کشور. یک چمدان لباسهای زمستونی، و یک بلیط بیبازگشت به سوئد کشوری که اون پسربچه حتی اسمش رو درست نمیدونست.
تصور کنین شرکتی رو که همه فکر میکردن تموم شده. سهامش زیر دو دلاره، بدهی تا خرخره، کارمندها دارن یکییکی میرن، و رقیبش، یعنی اینتل، اونقدر جلو زده که دیگه کسی حتی اسمش رو جدی نمیگیره. همهچیز آمادهی یه پایان تلخه. تا اینکه یه زن با لهجهی آرام تایوانی، با ذهنی مثل تیغ، و یه باور محکم وارد صحنه میشه: لیزا سو.
اون تصمیم میگیره از یه خرابه، دوباره یه غول جهانی بسازه.
تصور کنین یک میلیاردر پشت صحنه نشسته؛ بیسروصدا اما حسابشده. یه روز یه رسانهی قدرتمند رو زمین میزنه، روز دیگه جوونی مثل ویتالیک بوترین رو تشویق میکنه دانشگاه رو رها کنه و اتریوم رو بسازه. کارمند قدیمیش جی.دی. ونس رو تا صندلی معاونت ریاستجمهوری آمریکا بالا میبره و در کنارش آیندهی تکنولوژی و استارتاپهای میلیاردی رو هم دوباره طراحی میکنه. اسمش پیتر تیلِه؛ مردی که برای بعضی نابغهی استراتژیه و برای بعضی دیگه خطرناکترین مغز سیلیکونولی.
بهجای هیجان، با تحلیل تصمیم بگیر
در مانیکست از دنیای واقعی بازار حرف میزنیم؛ از دادهها، تصمیمها و مسیرهایی که شرکتهای بزرگ تکنولوژی طی میکنند.
ما سعی نمیکنیم بازار را پیشبینی کنیم، بلکه تلاش میکنیم آن را درک کنیم — با زبانی ساده، تحلیلی و بدون حاشیه.
هر اپیزود فرصتیست برای دیدن پشتصحنهی رشد، ریسک، و منطق تصمیمهای مالی.
اگر به دنبال فهم عمیقتری از بازار، رفتار سرمایهگذاران و داستانهای واقعی دنیای سرمایه هستید، اینجا جایی برای ذهنهای تحلیلگر است.

