مقدمه
تصور کنید رهبر یا چهرهای که به او ایمان و اعتماد کامل دارید، شخصیتی کاریزماتیک که دل میلیونها نفر را با نفوذ کلام و قدرت شخصیتش به دست آورده است، درست در اوج اقتدار سیاسی و اجتماعی، برای دیداری رسمی سوار هواپیما شود و به کشوری دیگر سفر کند، اما هیچگاه بازنگردد. ناگهان ناپدید شود؛ بیآنکه خبری از سرنوشتش به دست آید، گویی در دل زمین فرو رفته باشد. این همان سرنوشت تلخ و رازآلود امام موسی صدر است؛ مردی که بیش از چهار دهه غیبت او به یکی از بزرگترین معماهای تاریخ معاصر بدل شده است.
روایتها درباره سرنوشتش گوناگون است: برخی معتقدند وی در زندانهای معمر قذافی کشته شد؛ برخی دیگر ادعا میکنند که همچنان زنده است؛ و حتی گروهی پای برخی جریانهای انقلابی ایران را به میان میکشند. اما پرسش اصلی اینجاست: امام موسی صدر که بود؟ چرا ناپدید شدن او تأثیری چنین عمیق بر سراسر خاورمیانه بر جای گذاشت؟ و مهمتر از همه، اسناد تازهای که در سالهای اخیر منتشر شدهاند، چه حقایق جدیدی را آشکار میکنند؟
در یکی از دانشگاههای انگلستان، پژوهشگری مشغول بررسی تصویری است که شاید بتواند پرده از یکی از قدیمیترین و پیچیدهترین معماهای خاورمیانه بردارد؛ معمایی که نزدیک به نیم قرن است ذهنها را به خود مشغول کرده است. تصویری دیجیتال از جسدی ناشناس، که احتمال میرود کلید حل این راز تاریخی باشد. پروفسور «حسن اوگیل» اکنون میکوشد دریابد آیا این همان چهرهای است که سالهاست دنیای عرب و جهان اسلام در جستوجوی اوست یا نه.
روزنامه جروزالم پست در سپتامبر ۲۰۲۵ گزارشی منتشر کرد که نشان میداد منبع اصلی این عکس به سال ۲۰۱۱ بازمیگردد؛ زمانی که پس از سقوط حکومت معمر قذافی، تصویری از جنازهای در یکی از سردخانههای مخفی طرابلس ثبت شده بود. به پژوهشگران گفته بودند این جسد میتواند متعلق به امام موسی صدر باشد؛ روحانی کاریزماتیک لبنانی که در تابستان ۱۹۷۸ برای سفری سیاسی وارد لیبی شد و پس از آن، به شکلی مرموز ناپدید گردید؛ بیآنکه کسی بار دیگر او را دیده باشد.
از همان روزی که موسی صدر ناپدید شد، این حادثه همچون انفجاری خبری، به خوراکی دائمی برای نظریههای توطئه بدل گشت. برخی بر این باور بودند که قذافی او را به لیبی کشاند و سپس به قتل رساند؛ برخی دیگر مدعی شدند که او سالها زنده و در زندانهای مخفی نگهداری میشده است. روایتها گوناگوناند و هر یک بخشی متفاوت از حقیقت را بازتاب میدهند؛ روایاتی که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد، زیرا حتی نام شاه و گروههای انقلابی ایران نیز در این میان مطرح میشود.
اما آنچه این معما را ژرفتر و پیچیدهتر کرد، جایگاه بیمانند موسی صدر در میان مردم بود. او نه تنها رهبری سیاسی بود که برای حقوق شیعیان محروم لبنان مبارزه میکرد، بلکه مرجعی دینی محسوب میشد؛ تا جایی که پیروانش لقب «امام» را به او بخشیدند. این عنوان در سنت شیعی جایگاهی استثنایی دارد؛ چراکه معمولاً برای بزرگان صدر اسلام یا ائمه اطهار بهکار میرود. با این همه، مردم لبنان به پاس خدمات صدر به جامعه شیعی، چنین لقبی را برای او شایسته دانستند.
این امر سبب شد که ناپدید شدن وی، ناخواسته با مفهوم «غیبت» در باور شیعیان پیوند یابد؛ مقایسهای با غیبت امام دوازدهم که در ناخودآگاه جمعی بسیاری از پیروانش شکل گرفت. همین تشبیه بود که موجب شد نام موسی صدر، پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، همچنان چون افسانهای زنده باقی بماند.
اما پرسش اصلی همچنان پابرجاست: آیا آن جسدی که در سال ۲۰۱۱ در طرابلس کشف شد، حقیقتاً متعلق به امام موسی صدر بود؟ یا تنها حلقهای دیگر بر زنجیره بیپایان این معما افزود؟
برخی بر این باورند که اگر موسی صدر امروز زنده بود، خاورمیانه چهرهای دیگر به خود میگرفت. زیرا درست در سالهایی که منطقه غرق در تنشهای سیاسی، مذهبی و قومی بود، این روحانی ایرانیـلبنانی آرامآرام نفوذ خود را به ابزاری برای اعتدال و همگرایی تبدیل میکرد. بسیاری از تحلیلگران، و حتی رسانههایی چون الجزیره، نوشتهاند که صدر در آستانه انقلاب ایران میتوانست نقشی تعیینکننده در پیوند میان سنت و مدرنیته ایفا کند. از همین روست که کشف آن تصویر تاریخی در طرابلس و بررسی دقیق آن، اهمیتی مضاعف مییابد.
از تولد تا اجتهاد
با این همه، داستان موسی صدر از سالها پیش آغاز شده بود؛ از دل کوچههای قدیمی قم. هرچند او در ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ خورشیدی (۴ ژوئن ۱۹۲۸ میلادی) در ایران چشم به جهان گشود، اما ریشههای خانوادگیاش به جنوب لبنان بازمیگشت؛ به سرزمین جبل عامل، جایی که خاندان بزرگ صدر، نسل به نسل، رهبران مذهبی پرورش داده بودند. پدربزرگها و اجداد او هر یک سرگذشتی ویژه داشتند: از سید صالح که در قیامهای ضدعثمانی شرکت کرد و ناگزیر به فرار شد، تا سید صدرالدین که راهی اصفهان شد؛ شهری که در آن زمان کانون فلسفه، علم و اندیشه در ایران بهشمار میرفت.
پس از آن، پدرش، آیتالله سید صدرالدین صدر، در قم اقامت گزید و با دختر آیتالله سید حسین طباطبایی قمی ازدواج کرد. ثمره این وصلت فرزندی بود که بعدها جهان او را با نام «امام موسی صدر» شناخت؛ شخصیتی که حضورش، همچون غیبتش، تأثیری ماندگار بر تاریخ معاصر برجای گذاشت.
بچهای که از همان کودکی بین دنیای کتابهای درسی و کلاسهای حوزوی در رفتوآمد بود، حتی در نوجوانی نیز به دیگر طلبهها تدریس میکرد. با این حال، موسی صدر به روشهای سنتی آموزش بسنده نکرد. او تغییرات زمانه را بهخوبی درک میکرد؛ جهانی که در حال دگرگونی بود و سیاست ایران که به سمت سکولاریسم حرکت میکرد، باعث میشد روحانیون به تدریج احساس حاشیهنشینی کنند. موسی صدر دریافت که برای اثرگذاری واقعی، باید حضور خود را در دنیای مدرن تثبیت کند.
از اینرو، در کنار تحصیل در فقه و اصول، راهی دانشگاه تهران شد و به مطالعاتی در حوزه حقوق اسلامی و علوم سیاسی پرداخت. زبانهای انگلیسی و فرانسوی را فراگرفت و همزمان مسیر حوزوی خود را ادامه داد؛ به گونهای که در قم در محضر شخصیت برجستهای مانند علامه طباطبایی به فراگیری فلسفه اسلامی پرداخت.
این تلفیق بینظیر از پایبندی به سنت و آشنایی با علوم مدرن، بعدها وجه تمایز موسی صدر از دیگر روحانیون همعصرش شد.
پس از درگذشت پدرش در سال ۱۹۵۳، موسی صدر راهی نجف شد؛ شهری که بزرگان شیعه، از جمله آیتالله محسن حکیم و آیتالله ابوالقاسم خوئی، مرجعیت دینی را در اختیار داشتند. در این محیط علمی و معنوی، صدر به درجه اجتهاد دست یافت. با این حال، مسیر زندگی او قرار نبود در حجرههای نجف پایان یابد.
در همان سالها، موسی صدر با پروین خلیلی ازدواج کرد و بار دیگر در ایران وارد عرصه رسانه شد. به عنوان نخستین سردبیر نشریه «مکتب اسلام» — مجلهای که با حمایت آیتالله بروجردی منتشر میشد — موضوعی نو و برای بسیاری ناشناخته را مطرح کرد: اقتصاد اسلامی. مقالات او چنان بازتابی یافت که بعدها به صورت کتاب منتشر شد.
با این حال، صدر به نوشتن مقاله اکتفا نکرد؛ او خواهان اصلاح حوزه بود و تلاش داشت درهای سنتی قم را به روی مسائل روز باز کند. هرچند طرح او با مقاومت مواجه شد و موفقیت کامل نیافت، نشان داد که هدفش نوسازی و ایجاد تغییر است. حتی در سال ۱۹۵۹، زمانی که مدارس دولتی درصدد جدا کردن دین از آموزش بودند، صدر برخلاف جریان حرکت کرد و دبیرستان خصوصیای تأسیس نمود که علوم مدرن و معارف دینی را با هم تلفیق میکرد.
ورود به لبنان و تأسیس جنبش امل
در همان سالها، آیتالله بروجردی از موسی صدر خواست تا نماینده او در لبنان باشد؛ انتخابی که مسیر زندگی او را بهطور بنیادین تغییر داد. در سال ۱۹۵۹، صدر وارد شهر صور شد و با سخنرانیهای پرشور خود به سرعت طرفداران بسیاری پیدا کرد. مشاهده مشکلات مناطق شیعهنشین لبنان، که از نظر سطح زندگی از جوامع مسیحی و سنی عقبتر بودند، انگیزهای برای او شد تا وارد عرصه توسعه و سیاست شود.
نتیجه این تلاشها، در سال ۱۹۶۹، تأسیس «مجلس اعلای شیعیان لبنان» بود؛ نهادی که برای نخستین بار به شیعیان لبنان امکان میداد خواستهها و مطالبات خود را بهطور رسمی بیان کنند.
صدر اسرائیل را «شر مطلق» میدانست و حتی در جایی اظهار داشت: اگر روزی اسرائیل و شیطان با یکدیگر درگیر شوند، ما طرف شیطان را خواهیم گرفت. این موضع قاطع، همراه با کاریزمای سیاسی و اجتماعی او، موسی صدر را از یک روحانی برجسته به رهبر سیاسی-اجتماعی تمامعیار تبدیل کرد؛ هرچند همین ویژگیها دشمنان خطرناکی نیز برای او ایجاد نمودند.
سوالی که همیشه مطرح میشود این است: آیا همین عوامل زمینهساز ناپدید شدن مرموز او بودند؟ پاسخ این پرسش را در ادامه بررسی خواهیم کرد.
زمانی که لبنان در آتش جنگ داخلی میسوخت، صدر حرکتی انجام داد که کمتر کسی انتظار آن را داشت؛ او به مدت سه روز در مسجد صفا بیروت دست به اعتصاب سیاسی زد و با روزه سکوت خود اعتراض کرد. در کشوری که گلوله و خمپاره زبان غالب بود، این سکوت فعال موجب شد شخصیتهایی چون یاسر عرفات و حتی وزیر خارجه سوریه برای دیدار با او مراجعه کنند. نتیجه این اقدام، تشکیل کابینه وحدت ملی بود؛ هرچند موقت، اما نشاندهنده نفوذ و تأثیرگذاری شگرف موسی صدر در عرصه سیاسی لبنان بود.
با این حال، لبنان عرصهای پر از گروههای شبهنظامی بود؛ هر جناحی شاخه مسلح خود را داشت، جز شیعیان. در میانه دهه ۱۹۷۰، موسی صدر جنبش «امل» را پایهگذاری کرد، با همراهی و همکاری افرادی چون مصطفی چمران، مردی که بعدها در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید. صدر با چمران، صادق قطبزاده و دیگر اسلامگرایان ایرانی همکاری میکرد. یکی از نمایندگان جنبش امل بعدها اظهار داشت: «موسی صدر و چمران ستون فقرات انقلاب ایران بودند؛ نمیتوان نام انقلاب را برد و نقش این دو نفر را نادیده گرفت.» او حتی در نزدیکی حافظ اسد به مخالفان شاه ایران نقش مؤثری ایفا کرد.
در زندگی شخصی نیز صدر حلقههای ارتباطی مهمی ایجاد میکرد. صادق طباطبایی، خواهرزاده او، بعدها به مقام معاون نخستوزیر در دولت موقت ایران رسید و فاطمه طباطبایی، خواهر صادق، همسر احمد خمینی شد. بدین ترتیب، خاندان صدر عملاً با بزرگترین حلقههای سیاسی و مذهبی ایران، لبنان و عراق پیوند خورده بود.
با این حال، آنچه بیش از همه درباره موسی صدر مطرح است، «کاریزما»ی بینظیر اوست. فوآد عجمی، پژوهشگر برجسته، او را «یکی از بلندترین قلههای اندیشه و عمل سیاسی شیعه در دوران مدرن» توصیف کرده است. حتی دیپلماتهای آمریکایی نیز هنگام دیدار با او تحت تأثیر شخصیتش قرار میگرفتند. یکی از سفرای آمریکا در گزارشی نوشته است: «بدون اغراق، او یکی از تأثیرگذارترین افرادی است که در لبنان دیدهام… کاریزمای او بدیهی است و صداقتش آدم را مبهوت میکند.»
حال تصویری از او را در ذهن مجسم کنید: مردی با قامت ۱.۹۸ متر، خوشقیافه، با نگاهی نافذ و سخنرانیهایی که مخاطب را مجذوب و خیره میکرد. در فرهنگی مانند لبنان که ظاهر و هیبت رهبر اهمیت ویژهای داشت، موسی صدر دقیقاً همان تصویری بود که مردم شیعه در رویاهای خود از «امام» تصور میکردند: خوشسیما، باوقار و اصیل.
ناپدید شدن موسی صدر در لیبی
اما پرسش اساسی این است: چگونه ممکن است مردی با چنین جایگاه و نفوذی، ناگهان ناپدید شود و گویی هرگز وجود نداشته است؟ اکنون به بررسی ماجرای ناپدید شدن او میپردازیم.
۲۵ اوت ۱۹۷۸، موسی صدر با دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد تا با رهبر این کشور ملاقات کند. لبنان در آن زمان سه سال بود که در آتش جنگ داخلی میسوخت؛ مبارزان فلسطینی با اسرائیل درگیر بودند و بیشتر این نبردها در جنوب لبنان، جایی که پایگاه اصلی هواداران صدر بود، جریان داشت. صدر امیدوار بود که قذافی، دشمن قسمخورده اسرائیل، وارد ماجرا شود و تعادل نیروها را به نفع فلسطینیها تغییر دهد.
با این حال، در ۳۱ اوت، شش روز پس از ورود او به لیبی، همه چیز ناگهان تغییر کرد. بر اساس گزارشهای رسمی، ساعت یک بعدازظهر موسی صدر و همراهانش با خودروهای دولتی هتل طرابلس را ترک کردند تا با قذافی دیدار کنند؛ این آخرین باری بود که آنها دیده شدند. خود قذافی بعدها مدعی شد که ملاقات انجام نشده و ادعا کرد به او اطلاع داده شده که صدر و همراهانش ناگهان لیبی را ترک کرده و به رم، ایتالیا، رفتهاند.
اما شواهد حکایت دیگری داشت: چمدانهای صدر در هتل باقی مانده بود، هیچ پروازی به رم ثبت نشده بود و خطوط هوایی نیز حضور آنها را تأیید نکردند. از همان روز تا کنون روایتهای متناقضی منتشر شده است؛ برخی شاهدان ادعا کردهاند که مقامات لیبی مأمورانی را با پاسپورت صدر به رم فرستادند تا رد گم کنند. روایت دیگری حاکی است که در جلسه ملاقات، قذافی با عصبانیت فریاد زده است «خلاص!» و اطرافیان این عبارت را به این معنا برداشت کردند که «خلاصش کنید»، و صدر پس از جلسه کشته شد.
روایتهای عجیب و متعددی پیرامون ناپدید شدن موسی صدر وجود دارد. برخی بر این باورند که اختلاف او با قذافی بر سر مسائل اعتقادی شدت گرفته بود. عدهای نیز انگشت اتهام را به سمت یاسر عرفات نشانه رفته و مدعی شدهاند که عرفات خود از قذافی خواسته بود صدر را حذف کند. احمد رمضان، یکی از مقامات سابق لیبی، بعدها بیان کرد که جلسه صدر با قذافی دو ساعت و نیم به طول انجامید و پس از آن دستور مستقیم دستگیری او صادر شد. حتی برخی منابع ایرانی مدعی شدهاند که رفعت اسد، برادر حافظ اسد، خبر قتل صدر را به سفیر ایران منتقل کرده است.
در مقابل، خانواده موسی صدر، به ویژه پسرش، همچنان امیدوارند. آنها معتقدند که او زنده است و در زندانهای لیبی نگهداری میشود؛ هرچند تاکنون هیچ مدرک مستقیمی برای تأیید این ادعا ارائه نشده است.
سالها بعد، با سقوط رژیم قذافی، مصطفی عبدالجلیل، وزیر دادگستری سابق لیبی، صراحتاً اعلام کرد که واقعیت این است که موسی صدر و همراهانش در زندانهای لیبی کشته شدهاند و مدارک به گونهای جعل شده که گویی آنان به ایتالیا رفتهاند.
روایتهای متناقض و نظریههای مختلف
با این حال، پرسشی بسیار جدی همچنان باقی است: اگر قذافی دستور قتل صدر را صادر کرده، انگیزه او چه بوده است؟ و مهمتر از آن، آیا موسی صدر واقعاً کشته شده است یا پس از گذشت بیش از چهار دهه هنوز زنده است و در مکانی مخفی نگهداری میشود؟
اندرو اسکات کوپر، پژوهشگر آمریکایی و نویسنده کتاب «سقوط بهشت»، نظریهای جنجالی مطرح میکند: او معتقد است که معمر قذافی تحت تأثیر تندروهای ایرانی قرار گرفت، همان کسانی که از محبوبیت و نفوذ موسی صدر بیم داشتند. صدر در حالی از انقلابیون مخالف شاه حمایت میکرد که دیدگاه او برای آینده ایران معتدل و متوازن بود؛ او خواهان ایران بدون شاه بود، اما ایران بدون افراط. از این رو، بخشی از نیروهای انقلابی که به دنبال انقلاب تمامعیار بودند، صدر را تهدیدی بالقوه میدیدند نه یک متحد.
به گفته کوپر، یک هفته پیش از ناپدید شدن صدر، او نامهای خطاب به شاه ایران نوشت و در آن پیشنهاد داد که آماده است در مهار قدرت تندروهای اسلامی کمک کند و در مقابل، سیاستهایی طراحی شود که برای مخالفان میانهرو شاه جذاب باشد.
پرویز ثابتی، رئیس وقت اداره ضدجاسوسی ساواک، در گفتوگویی با کوپر این روایت را تأیید کرده است. حتی خلیل الخلیل، سفیر پیشین لبنان در ایران، وجود این نامه را تأیید کرده و گفته است که صدر در آن نامه درخواست دیدار حضوری با شاه را مطرح کرده بود؛ جلسهای که قرار بود در ۷ سپتامبر ۱۹۷۸ برگزار شود. با این حال، به سرعت شایعه شد که متن این نامه به دست انقلابیون تندرو افتاده و شاید همین اتفاق سرنوشت موسی صدر را تغییر داد.
با این حال، تنها انقلابیون تندرو نبودند که میتوانستند انگیزه حذف موسی صدر را داشته باشند؛ فلسطینیها نیز در مظن اتهام قرار گرفتند. در آن روزها، قذافی بزرگترین حامی نظامی مبارزان فلسطینی بود که از جنوب لبنان به اسرائیل حمله میکردند. صدر، اما در سخنرانیها و مصاحبههای خود تأکید داشت که به دنبال توافق با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) برای پایان دادن به این حملات و درگیریهاست. برای بسیاری، این نگرانی وجود داشت که صدر بتواند قذافی را متقاعد کند تا عملیات نظامی ساف متوقف شود. چنین اتفاقی، علاوه بر تضعیف جایگاه ساف در لبنان، آینده مبارزه آنها علیه اسرائیل را نیز تحت تأثیر قرار میداد؛ بنابراین حذف صدر میتوانست به عنوان یک راهحل بالقوه در نظر گرفته شود.
در این میان، نقش دمشق نیز وارد ماجرا شد. سرلشکر منصور قدر، آخرین سفیر حکومت پهلوی در لبنان، در سال ۱۹۸۶ در گفتوگویی با بنیاد مطالعات ایران روایتی متفاوت ارائه داد. او گفت که در همان روزها به درخواست حافظ اسد به دمشق رفته و پیغامی را به شاه ایران منتقل کرده است. اسد از طریق این پیام اعلام کرده بود که سوریه قصد دارد از طریق خاک ایران اسلحه به کردهای عراق ارسال کند تا زمینه کودتا در عراق فراهم شود. در ازای این معامله، اسد وعده داده بود با روحانیون مخالف شاه در عراق برخورد کند و یک «امتیاز ویژه» نیز اضافه کرده بود: حذف امام موسی صدر از صحنه سیاسی لبنان.
منصور قدر نقل میکند که هنگامی که این پیام به شاه رسید، وی به شدت نگران شد و حتی از او خواست که به موسی صدر اطلاع دهد که جانش در خطر است. با این حال، همه چیز بسیار دیر شده بود؛ موسی صدر همان روزها عازم سفر به لیبی شد و در طرابلس ناپدید گردید.
این روایتها تصویری چندلایه از موقعیت موسی صدر ارائه میدهند: او در مرکز یک مثلث مرگبار قرار گرفته بود؛ انقلابیهای تندرو که او را مانعی بر سر اهداف خود میدیدند، فلسطینیهایی که نفوذ او تهدیدی برای عملیاتشان بود و سوریهایی که با قذافی وارد معامله شده بودند.
و حالا پرسشی جدی ذهنها را درگیر میکند: آیا موسی صدر قربانی تصمیم قذافی شد؟ یا قربانی دشمنی تندروهای انقلابی و فلسطینی؟ یا شاید توافقات پنهانی میان دمشق و طرابلس سرنوشت او را رقم زده بود؟
با وجود تمامی روایتها و تئوریها، بسیاری هنوز بر این باورند که موسی صدر زنده است؛ نه تنها خانوادهاش، بلکه حتی سازمانی که او در دهه ۷۰ پایهگذاری کرده بود، جنبش امل. نبیه بری، رهبر کنونی امل و رئیس سابق پارلمان لبنان، بارها تأکید کرده است: «هیچ مدرک قطعی وجود ندارد که نشان دهد صدر مرده است.» این جمله بارها در رسانهها منتشر شده و برای هواداران صدر همچون چراغ امیدی روشن باقی مانده است. اگر او واقعاً زنده باشد، امروز ۹۷ ساله خواهد بود.
سردخانه مخفی و شواهد جدید
با این حال، لیبی تحت حاکمیت قذافی جایی نبود که بتوان در آن به دنبال حقیقت گشت. در طول سالهای حکومت او، روزنامهنگاری مستقل تقریباً غیرممکن بود و هر خبرنگاری که از خطوط قرمز عبور میکرد، یا به زندان میافتاد و یا ناپدید میشد. بنابراین تا سال ۲۰۱۱ هیچ اطلاعات موثری درباره سرنوشت موسی صدر منتشر نشده بود. اما با وقوع بهار عربی و سقوط قذافی، برای نخستین بار روزنهای کوچک به سوی حقیقت باز شد.
قاسم حماده، خبرنگار لبنانی-سوئدی که در آن روزها قیام لیبی را پوشش میداد، از یکی از منابع خود شنید که در طرابلس، داخل یک سردخانه مخفی، جسدی نگهداری میشود که ممکن است متعلق به امام موسی صدر باشد. قاسم تعریف میکند که کارمند سردخانه در را باز کرد و جسدی را به او نشان داد و دو نکته همان لحظه او را به شدت تحت تأثیر قرار داد: نخست، شباهت عجیب صورت، رنگ پوست و حتی موی جسد به موسی صدر؛ و دوم، وضعیت جمجمه جسد که به نظر میرسید با گلوله یا ضربهای سنگین خرد شده باشد، درست همانند کسی که اعدام شده باشد.
با این حال، صرف یک نگاه خبرنگار کافی نبود. قاسم از جسد عکس گرفت؛ تصاویری که به سرعت جنجالی شدند و در اختیار یک تیم تحقیقاتی در دانشگاهی در انگلستان قرار گرفتند. این تیم به رهبری پروفسور حسن اوگیل، متخصص هوش مصنوعی و تشخیص چهره، که بیش از بیست سال روی الگوریتمی پیشرفته کار کرده بود، مأمور بررسی شدند.
الگوریتم مورد استفاده قادر است حتی روی عکسهای قدیمی، تار یا ناقص، شباهتهای پیچیده بین چهرهها را تشخیص دهد. پروفسور اوگیل قبول کرد که عکس جسد را با چهار تصویر از مراحل مختلف زندگی موسی صدر مقایسه کند. نرمافزار در نهایت امتیازی از ۱۰۰ میدهد: زیر ۵۰ به معنای عدم نسبتی محتمل، بین ۶۰ تا ۷۰ به معنای احتمال زیاد که جسد متعلق به خود او یا یکی از بستگان درجه یک باشد و بالای ۷۰ به معنای مطابقت مستقیم. نتیجه مقایسه چه بود؟ عکس جسد امتیاز ۶۰ گرفت، یعنی احتمال بسیار زیاد متعلق به موسی صدر است. با این حال، خانواده صدر و جنبش امل این یافته را رد کردند.
برای اطمینان بیشتر، پروفسور اوگیل الگوریتم را روی شش عکس از اعضای خانواده صدر و سپس روی صد تصویر تصادفی از مردان خاورمیانهای آزمایش کرد. نتیجه نشان داد که شباهت جسد به موسی صدر بسیار بیشتر از شباهتش به هر مرد دیگری بود که آزمایش شده بود؛ یعنی از نظر دادهها، احتمالاً قاسم حماده واقعاً جسد موسی صدر را دیده بود. وضعیت جمجمه آسیبدیده نیز فرضیه قتل او را تقویت میکرد.
سالها گذشت تا دوباره ماجرای موسی صدر خبرساز شود. در مارس ۲۰۲۳، تیمی از خبرنگاران بیبیسی به طرابلس سفر کردند تا پرونده قاسم حماده و سردخانه مخفی را بررسی کنند. آنها میدانستند موضوع حساس است، اما انتظار چنین واکنشی را نداشتند. در روز دوم سفر، درست وقتی در جستجوی همان سردخانه بودند، مردان مسلح جلوی ماشینشان را گرفتند که بعداً مشخص شد مأموران سرویس اطلاعات لیبی بودهاند.
خبرنگاران بدون هیچ توضیحی بازداشت شدند و به زندانی منتقل شدند که تحت کنترل وفاداران قدیمی قذافی اداره میشد. آنها روزها را در سلول انفرادی گذراندند و بارها مورد بازجویی و تهدید قرار گرفتند که ممکن است «دههها» در زندان بمانند. برای یک خبرنگار غربی، این شرایط دقیقاً خود کابوس بود. پس از شش روز، با فشار دولت بریتانیا و بیبیسی آزاد و از لیبی اخراج شدند. یکی از خبرنگاران بعدها گفت: «خیلی عجیب بود؛ ما برای گزارش رفته بودیم، اما خودمان هم تبدیل به بخشی از داستان موسی صدر شدیم.»
اما پرسشی اساسی همچنان باقی است: وقتی تکنولوژی DNA میتواند همه چیز را روشن کند، چرا تنها نمونهی مو ناپدید شد؟ قاسم حماده تنها عکس نگرفته بود؛ او چند تار مو از جسد نیز برداشته بود، به این امید که روزی با آزمایش DNA، راز این معما فاش شود. نمونهها به دفتر نبیه بری تحویل داده شدند، اما هیچگاه پاسخی دریافت نشد. بعدها قاضی حسن الشامی، مسئول پرونده صدر در دولت لبنان، اعلام کرد که جنبش امل گفته است نمونه مو به دلیل یک «خطای فنی» از بین رفته است.
هر چه جلوتر میرویم، داستان پیچیدهتر میشود؛ آیا موها واقعاً به طور تصادفی از بین رفتهاند یا ناپدید شدن آنها عمدی بوده است؟ این مسئله، راز موسی صدر را بار دیگر غلیظتر کرد: از یک طرف، بررسی عکسها احتمال بالایی داده بود که جسد متعلق به او باشد، اما از سوی دیگر، تنها سند بیولوژیکی که میتوانست پرونده را برای همیشه ببندد، از بین رفته بود.
خانواده موسی صدر همچنان امیدوارند و بارها در رسانهها اعلام کردهاند که به زنده بودن او ایمان دارند. آنها تأکید میکنند که ربودن صدر توسط دولت لیبی لزوماً به معنای قتل او نبوده است؛ استدلالشان این است که اگر قصد کشتنش وجود داشت، چرا در لبنان این کار را نکردند، کشوری که دهها رهبر سیاسی و مذهبی در آن درست وسط خیابان ترور شدهاند.
برای بسیاری از هواداران، موسی صدر چیزی فراتر از یک رهبر سیاسی یا مذهبی است؛ او به «امام غایب» شیعیان لبنان تبدیل شده است. هر سال در ۳۱ اوت، جنبش امل مراسمی به یاد او برگزار میکند؛ آیینی که امید آنها را زنده نگه میدارد. برای بسیاری، باور به زنده بودن موسی صدر نه تنها یک عقیده، بلکه یک نیاز روانی و عاملی وحدتبخش در جامعهای پر از بحران و جنگ است.
و اکنون، نزدیک به نیم قرن پس از ناپدید شدن او، پرونده موسی صدر همچنان سنگینی خود را بر تاریخ خاورمیانه حفظ کرده است. پرسش اصلی هنوز پابرجاست: آیا آن عکسهای تار در سردخانه، موهای گمشده و الگوریتمهای پیچیده هوش مصنوعی، بالاخره راز موسی صدر را فاش کردهاند یا واقعیت هنوز در دل تاریخ منتظر کشف شدن است؟






