آیا تاکنون به این اندیشیدهاید که چگونه ممکن است فرقهای مذهبی، در بستر آیین اسلام شکل بگیرد، اما خود را مسلمان نداند؟ چگونه ممکن است گروهی که به زبان عربی سخن میگویند، از هویت عربی خود فاصله بگیرند؟ و شگفتآورتر از همه، چگونه در قلب خاورمیانه، دست به همکاری با اسرائیل میزنند، آن هم در شرایطی که سایر کشورهای عربی در تقابل و نزاع با اسرائیل به سر میبرند؟
اگر تاکنون نام «دروزیها» را شنیده باشید، احتمالاً این آشنایی به دلیل حضور آنان در ارتش اسرائیل بوده است، یا شاید در اخبار مربوط به لبنان و سوریه با این نام برخورد کردهاید. اما در حقیقت، این قوم چه کسانی هستند؟ ریشههای تاریخی و مذهبی آنان به کجا بازمیگردد؟ به چه باورهایی پایبندند؟ و چرا اسرائیل از این گروه حمایت میکند؟
در اینجا قصد داریم به یکی از رازآلودترین و در عین حال تأثیرگذارترین اقلیتهای مذهبی خاورمیانه بپردازیم: جامعهی دروزیها.
دروزیها پیروان آیینی مذهبی هستند که از فرقه اسماعیلیه ” یکی از شاخههای مذهب شیعه” منشعب شده است. نکتهی جالب توجه آن است که خود دروزیها، هویت مذهبی خویش را نه در قالب تشیع میبینند، نه تسنن، نه مسیحیت و نه حتی در چارچوب اسلام؛ بلکه باور دارند که آیین آنان، فراتر از ادیان شناختهشده و مرسوم است.
تخمین زده میشود که جمعیت دروزیها در جهان، میان یک تا دو میلیون نفر باشد؛ اکثریت آنان در چهار کشور زندگی میکنند: لبنان، سوریه، اسرائیل و اردن.
شکلگیری آیین دروزی
داستان شکلگیری آیین دروزی به قرن یازدهم میلادی بازمیگردد؛ به دوران حکومت فاطمیان در مصر. این حکومت که از نظر مذهبی به مذهب شیعهی اسماعیلی تعلق داشت، در واقع یکی از معدود دولتهایی در جهان اسلام آن زمان بود که بهصراحت از تشیع دفاع میکرد. با این حال، اوضاع همیشه بر وفق قاعده و نظم پیش نرفت.
در سال ۳۸۶ هجری قمری، برابر با ۹۹۶ میلادی، پسری به نام الحاکم بأمرالله به قدرت رسید. در آن زمان، او تنها ۱۱ سال داشت. اما همین کودک، پس از رسیدن به سنین بزرگسالی، به یکی از عجیبترین و جنجالیترین چهرههای تاریخ اسلام تبدیل شد؛ حکمرانی که به جای حفظ ظاهر و جایگاه خلیفه بودن، دست به ادعایی حیرتآور زد:
«من تجلی خدا بر زمین هستم.»
بله؛ او اعلام کرد که خداوند در زمین ظهور کرده و خودِ او همان خداست. اینکه آیا واقعاً به این باور رسیده بود یا تنها از دین برای تحکیم قدرت سیاسیاش بهره میگرفت، موضوعی است که همچنان مورد بحث و تردید است. اما آنچه مسلم است، این ادعا بسیاری را دچار حیرت کرد و در عین حال، عدهای را نیز مجذوب خود ساخت.
یکی از کسانی که مجذوب این ادعا شد، مردی ایرانیتبار به نام حمزه بن علی بن احمد بود. حمزه، دانشمندی دینی از خراسان بود که به قاهره سفر کرده و تحت تأثیر فضای فکری و مذهبی آن دوران قرار گرفته بود. زمانی که سخنان الحاکم بأمرالله را شنید، به این باور رسید که خداوند حقیقتاً در کالبد انسان ظهور کرده است.
حمزه ادعا کرد که الحاکم، همان «عقل کل» یا حقیقت مطلق است؛ تجلی خداوند بر زمین. مفهومی که در برخی از مکاتب عرفانی به آن «لوگوس» یا عقل اول گفته میشود.
او خود را بهعنوان «هادی» یا راهنمای پیروان این حقیقت معرفی کرد و نگارش مجموعهای از متون مقدس را آغاز نمود؛ متونی که بعدها با عنوان «رسائل الحکمه» شناخته شدند. این رسائل، اساس و بنیان اعتقادات دروزی را شکل دادند: نوشتههایی فلسفی و عرفانی، با زبانی پیچیده و تأملبرانگیز که اصولاً برای عموم مردم نوشته نشده بودند و مخاطب آنها گروهی خاص و اهل معرفت بودند.
البته، حمزه در این مسیر تنها نبود.
در کنار حمزه، فرد دیگری به نام محمد بن اسماعیل الدرزی نیز نقش فعالی در تبلیغ این آیین جدید ایفا کرد. الدرزی، مبلغی پرشور و پرحرارت بود که به تدریج مسیرش از حمزه جدا شد. او با شتاب و هیجان بسیار، ایدهی تجلّی خداوند در کالبد الحاکم را در میان مردم تبلیغ میکرد؛ کاری که از دید حمزه اقدامی شتابزده و مخاطرهآمیز بود.
تبلیغات گسترده و افراطی الدرزی موجب شد مردم قاهره به تدریج دچار خشم و آشوب شوند؛ چرا که نمیتوانستند این ادعا را بپذیرند که انسانی، خداوند متعال باشد. در پی این بحران، شورشهایی در قاهره شکل گرفت و سرانجام، الدرزی به شکلی مبهم و مرموز ناپدید شد. برخی گمان میکنند کشته شد، عدهای دیگر میگویند گریخت؛ اما حقیقت ماجرا تا امروز نامعلوم باقی مانده است.
با این حال، نام او “الدرزی” تا ابد بر این آیین باقی ماند. آیینی که در واقع خودش آن را ابداع نکرد، اما نامش بهگونهای ناخواسته با آن گره خورد؛ آیینی که بعدها به «دین دروزی» شهرت یافت.
جالب آنکه خود دروزیها از این موضوع چندان خشنود نیستند. آنان ترجیح میدهند دینشان را «مذهب التوحید» بنامند؛ چرا که بر این باورند که دین حقیقی، در وحدت درونی و معرفت باطنی نهفته است، نه در مناسک و ظواهر بیرونی.
البته داستان در همینجا به پایان نمیرسد.
در سال ۴۱۱ هجری قمری، برابر با ۱۰۲۱ میلادی، الحاکم بأمرالله به شکلی مرموز ناپدید شد. برخی معتقدند که او به قتل رسید، در حالی که گروهی دیگر باور دارند که خود، آگاهانه از انظار غایب شد. اما برای پیروان حمزه، این ناپدید شدن معنایی خاص داشت؛ آنان آن را «غیبت» تلقی کردند، مشابه همان مفهومی که در مذهب شیعه دوازدهامامی برای غیبت امام دوازدهم وجود دارد.
پیروان حمزه باور داشتند که الحاکم هنوز زنده است و در آینده بازخواهد گشت تا جهان را از ظلم و تاریکی پاک کرده و به عدالت و نور بیاراید.
پس از این واقعه، خود حمزه نیز ناپدید شد. گفته میشود که او هم به نوعی وارد غیبت گردید. از آن پس، درهای این آیین به روی دنیای بیرون بسته شد؛ تبلیغ و دعوت متوقف گردید و آیین دروزی به یک دین کاملاً باطنی و مخفیانه تبدیل شد.
این آیین دیگر پیرو جدید نمیپذیرد، متون مقدس آن سری و محرمانه است، و تنها افراد خاص و اهل سِر اجازهی دسترسی به آموزههای درونی آن را دارند. همهچیز در پس پردهی رازداری و سکوت ادامه یافته است.
اعتقادات دروزیها
همانطور که پیشتر اشاره شد، دین دروزی کاملاً سری و باطنی است. به این معنا که نه تنها کتاب مقدس آنان که به آن «کتب الحکمه» میگویند، برای عموم مردم در دسترس نیست، بلکه حتی درون جامعهی دروزی نیز تنها گروهی خاص اجازهی آگاهی از آموزههای دینی و اعتقادات اصلی را دارند.
جامعهی دروزی به دو دستهی اصلی تقسیم میشود:
- جهال (عوام): این گروه، اطلاعات دینی خاصی در اختیار ندارند و تنها به انجام برخی مناسک ساده و روزمره پایبند هستند.
- عقال (خواص): افرادی هستند که آموزشهای ویژهای دیدهاند و اجازه دارند به متون سری و آموزههای اصلی این آیین دسترسی پیدا کنند.
برخلاف ادیان بزرگی همچون اسلام و مسیحیت، دروزیها هرگز دیگران را به دین خود دعوت نمیکنند. آیین آنان یک دین بسته است؛ به این معنا که کسی نمیتواند به این دین وارد شود، مگر آنکه در خانوادهای دروزی به دنیا آمده باشد.
از منظر اعتقادی، یکی از باورهای بنیادین دروزیها تناسخ روح است. آنان معتقدند که روح انسان پس از مرگ، به کالبد فردی دیگر منتقل میشود و این چرخهی تولد و بازتولد ادامه مییابد تا روح به مرحلهی کمال برسد.
همین باور به تناسخ، باعث شده است که دروزیها نگرانی چندانی از مرگ نداشته باشند؛ از اینرو در طول تاریخ، شجاعت و جانفشانیهای بسیاری از سوی آنان، بهویژه در جنگها، ثبت شده است.
روابط جامعهی دروزی با دیگر گروهها
دروزیها همواره تلاش کردهاند تا در حفظ هویت و فرهنگ خاص خود، با حکومتها و جوامع اطراف به شکلی مسالمتآمیز و همزیستی متقابل رفتار کنند. برای نمونه، در لبنان، دروزیها نقش برجسته و تأثیرگذاری در ساختار سیاسی کشور ایفا میکنند.
در سوریه نیز، این جامعه سالها به شکلی نسبی با حکومت علویها، از جمله خاندان اسد، همزیستی مسالمتآمیز داشته است.
اما جایی که وضعیت بیش از پیش پیچیده و جالب میشود، مربوط به روابط دروزیها با اسرائیل است.
سابقه سکونت دروزیها در سوریه به حدود هزار سال پیش بازمیگردد. در دورههای مختلف تاریخی، آنان نقش مهم و اساسی در این منطقه ایفا کردهاند. برای مثال، در جنگ حطین در سال ۱۱۸۷ میلادی، دروزیها در مقابل صلیبیها جنگیدند و موفق شدند اعتماد ایوبیان و زنگیان را جلب کنند. این امر موجب تقویت حضور و قدرت آنان در منطقه شد و مسئولیتهای مهمی به ایشان واگذار گردید.
در دورههای بعد، دروزیها در کنار امپراتوری عثمانی در جنگهای مختلف شرکت داشتند؛ اما در نهایت علیه این امپراتوری شورش کردند، چرا که عثمانیها چندین بار تلاش کردند سکونتگاه آنان، جبلالعرب، را تحت کنترل خویش درآورند.
در سال ۱۹۱۱ میلادی، پس از تسلط کامل امپراتوری عثمانی بر این منطقه، رهبران جبلالعرب به اعدام محکوم شدند؛ رویدادی که سبب شد دروزیها به ارتش عربهای ملیگرا بپیوندند. در این مسیر، رهبرشان، سلطان پاشا الاطرش، در صف مقدم مبارزه برای به اهتزاز درآوردن پرچم عرب در جبلالعرب و پس از آن در دمشق قرار داشت.
در سال ۱۹۲۵ میلادی، دروزیها نقش مهمی در مبارزه با اشغالگری فرانسه در سوریه ایفا کردند و انقلاب بزرگ سوریه را علیه این کشور به راه انداختند. هنگامی که جنگ داخلی سوریه آغاز شد، جامعهی دروزیها ترجیح داد موضعی بیطرفانه اتخاذ کند؛ یعنی نه کاملاً در کنار دولت بشار اسد قرار گرفتند و نه همراه با گروههای شورشی.
با این حال، به دلیل ماهیت سکولار حکومت اسد و همچنین دشمنی گروههای سلفی با دروزیها، اکثریت آنان ترجیح دادند حداقل از خطر تهدیدات گروههای افراطی در امان بمانند و تا حدی با رژیم همکاری کنند.
در حال حاضر، جمعیت دروزیها در سوریه حدود ۷۰۰ هزار نفر برآورد میشود که عمدتاً در شهرهای سویدا در جبلالعرب، جرمانا در نزدیکی دمشق و مجدل شمس در مناطق اشغالی سوریه در بلندیهای جولان زندگی میکنند.
در لبنان، دروزیها حدود پنج درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، اما سهم و تأثیر آنان بسیار فراتر از این نسبت است. این جایگاه ویژه، ریشه در تاریخچهای دارد که از دوران امیر فخرالدین دوم آغاز میشود؛ رهبری که در قرن هفدهم توانست منطقهای خودمختار برای دروزیها ایجاد کند و نقش برجستهای در تاریخ لبنان ایفا نماید.
در قرن بیستم، خاندان جنبلاط، بهویژه کمال جنبلاط و پس از وی پسرش ولید جنبلاط، به عنوان رهبران سیاسی دروزیها شناخته شدند. این خاندان نه تنها در عرصه سیاست لبنان حضوری فعال داشتند، بلکه در درگیریها و جنگهای داخلی، و نیز در روابط پیچیده با سوریه، نقش مهم و تعیینکنندهای ایفا کردند.
داستان دروزیها و اسرائیل
پس از تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، بسیاری از اقلیتهای عرب با این حکومت دچار چالشها و مشکلات عدیدهای شدند. اما دروزیها رویکردی متفاوت در پیش گرفتند. برخلاف جامعهی عرب مسلمان یا مسیحی، جامعهی دروزی در اسرائیل بسیار زود تصمیم گرفت که با دولت اسرائیل همکاری نماید.
از دهه ۱۹۵۰ میلادی، خدمت نظامی برای مردان دروزی در اسرائیل اجباری شد و امروزه شمار زیادی از دروزیها در ارتش اسرائیل، سازمانهای امنیتی و حتی در پارلمان این کشور حضور فعال دارند. برای نمونه، غسان علیان که فرمانده یکی از تیپهای ارتش اسرائیل بوده، از اعضای جامعه دروزی است.
اما چرا این اتفاق رخ داد؟
یکی از دلایل این رویکرد آن است که دروزیها به عنوان یک اقلیت دینی همواره در معرض تهدید و خطر بودهاند و برای حفظ بقای خود تلاش کردند با دولت مرکزی کنار بیایند. از سوی دیگر، دولت اسرائیل نیز هوشمندانه به دنبال حفظ این اتحاد بود و از همان ابتدا امتیازات متعددی ارائه داد؛ از جمله کمکهای مالی و فرصتهای شغلی، که موجب شد این جامعه کوچک به عنوان شریک وفادار در دل یک کشور یهودی باقی بماند.
بر اساس گزارش سازمان مرکزی آمار اسرائیل، جمعیت دروزیهای ساکن این کشور حدود ۱۴۳ هزار نفر برآورد شده است که معادل یک و ششدهم درصد از کل جمعیت اسرائیل میباشد.
از این تعداد، حدود ۱۸ هزار نفر در بلندیهای جولان زندگی میکنند، منطقهای که اسرائیل در سال ۱۹۶۷ آن را اشغال کرد.
دلیل حمایت اسرائیل از دروزی ها
وفاداری سیاسی و نظامی:
دروزیهای اسرائیل نه تنها به شورش و مخالفت با دولت نمیپردازند، بلکه در ارتش این کشور خدمت میکنند و در نبردها نیز برای اسرائیل میجنگند.
نمونهسازی برای اعراب:
دولت اسرائیل تلاش کرده است تا دروزیها را به عنوان نمونهای موفق از همزیستی اقلیتهای عرب در یک حکومت یهودی معرفی نماید.
استفاده استراتژیک در منطقه:
اسرائیل در سوریه و لبنان نیز گاهبهگاه از روابط خود با دروزیها بهره میبرد تا نفوذ سیاسی یا کسب اطلاعات راهبردی را ممکن سازد. برای نمونه، در جریان جنگ داخلی سوریه، این کشور کمکهای انسانی به برخی از دروزیهای منطقه سویدا ارسال کرد.
ایجاد تفرقه در میان اعراب:
حمایت از دروزیها به عنوان راهکاری برای شکستن اتحاد عربی-اسلامی به کار گرفته میشود، زیرا دروزیها از منظر دینی و سیاسی تفاوتهایی با مسلمانان دارند و این حمایت ابزاری است برای تضعیف همبستگی میان کشورهای عربی.
با این حال، نباید تصور کرد که همهی دروزیها در اسرائیل حامی سیاستهای این کشور هستند. در سالهای اخیر، جوانان دروزی اعتراضاتی را نسبت به «قانون دولت-ملت یهود» مطرح کردهاند؛ قانونی که آنان را به عنوان شهروندان درجه دوم معرفی میکند. حتی برخی از دروزیها از رفتن به خدمت سربازی خودداری کردهاند، با این استدلال که نمیخواهند علیه فلسطینیها بجنگند.
وضعیت جامعه دروزی در عین حال پیچیده است؛ از یک سو، به دلیل بسته بودن آیینشان و کاهش نرخ زاد و ولد، جمعیت آنها رو به کاهش است. از سوی دیگر، در هر کشوری که حضور دارند چه اسرائیل، لبنان، سوریه یا اردن ناچارند استراتژیهای بقا و همزیستی را دنبال کنند.
اما با وجود تمام چالشها، جامعه دروزی همچنان منسجم باقی مانده است. برای مثال، در جریان درگیریهای اخیر در سوریه تحت رهبری نیروهای جدید جولانی در سویدا، تعدادی از دروزیهای لبنان و اسرائیل به منظور حمایت از همکیشان خود راهی سوریه شدند.
دروزیها شاید در نگاه نخست تنها یک اقلیت کوچک به نظر برسند، اما در پس این ظاهر، استراتژی پیچیدهای برای بقا نهفته است. آنان آموختهاند چگونه در طوفان پرتنش سیاستهای خاورمیانه، بدون غرق شدن، به حیات خود ادامه دهند. از وفاداری به قدرتهای محلی گرفته تا اتحاد غیرمنتظره با اسرائیل، دروزیها همواره بازی سیاسی را به گونهای تنظیم کردهاند که بتوانند به بقای خود ادامه دهند.






